۲۲۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «saoshyant» ثبت شده است

مثل باران

+ وابستگی یا علاقه، کدام حس نسبت به من داری؟

- من به کاکتوس اتاقم علاقه دارم و به لیوان قهوه ام. اما می توانم به جز آنها زندگی کنم یعنی وابسته نیستم.

+ بدون من چی؟

- شما را هیچوقت نداشتم که حس نبودنت را درک کنم.

+ و داشتنم؟!

- داشتنت یک آرزوست نه وابستگی. اگر بهت نرسم میگم به آرزوم نرسیدم ولی اگر وابسته ات باشم اون موقع میگم به زندگی نرسیدم.

+ خوب، تکلیف چیه؟

- مگه منتظری؟!

+ نباشم؟!

- نمی دانستم!

+ بعضی انتظارها بی حس اند. با اینکه طرف منتظره ولی اگه چیزی که میخاد نشه، غصه اش نمیگیره.

- من با غصه ام یا بی غصه؟

+ سعی می کنم تو را مثل باران بدانم. شاید امروز ببارد یا یک سال دیگه ولی آخر باران می بارد و وقتی روی گونه هام حسش می کنم لبخند می زنم.

--------------------------------------------

* زبان نوشتن صحبت روزمره هست تا تاثیر بیشتر و نوشته ها زیباتر باشند. با اینکه بعضی جاها به صورت ادبی نوشته شدن.


تو کیستی؟

یکی از بودن دل شاد است و دیگری در انتظار به دست آوردن. من آن پسر بچه ای هستم که هنوز منتظر است تا بشنود کلاغ قصه ها به خانه رسید یا خیر. در جای ایستاده ام که هیچ چیز نیست حتی آینه و در حالی که به تاریکی خیره شده ام به اعماق این فکر فرو رفته ام، من انتظار چه چیزی را می کشم؟!

- باید عرض کنم هیچ چیز!

+ هیچ چیز؟

- آره

+ امیدوارم همه چی بهتر شود. 

- وقتی تاریکی میاد دیگر در انتظار شب نیستی!

+ اما! نوشته هات میگن در انتظار من هستی.

- تو، تو کیستی؟

+ من! نمی دونم. من کی هستم؟

- تو، من هستی. من تو رو در خیالم ساختم و سعی می کنم بهت برسم! ولی...

+ من هیچی نیستم، جز خودت

- در دل شب به دنبال تاریکی  گشتم!


نشانه خوشبختی

من امید به رودی داشتم که هیچوقت مقصدش به سمت رودخانه ام نبود. در چاه نمناک زندگی در انتظار پرتو نوری بودم تا بیاید و راه درست را تقدیم من کند! من آن قطره بارانی هستم که در رویای دریا شدن بود اما در حالی که در خیالش غوطه می زد در مرداب تنها اسیر شد. گاهی وقت ها سرنوشت می تواند درد آور باشد اگر احمق نباشید. پس اگر می دانستیم با احمق بودن چقد خوشحال می شدیم هیچوقت بخاطر قدرت تفکر احساس افتخار نمی کردیم. اگر لبخند را نشانه خوشبختی بنامیم. نشانه خوشبختی شما می تواند به چه دلیلی باشد؟ لبخند در مقابل سلام خردسالی؟ این میتواند زیبا باشد اما زندگی سختی های بیشتری هم دارد! چه سختی بزرگتر از اینکه کودکی را بزرگ کنی که بیاموزد سلام کند؟! 

----------------

* به نظر من در این زندگی ما در دو جبهه هستیم، یک جبهه ایست که می توانیم نشانه ای برای خوشبختی باشیم و جبهه دوم زمانیست که نشانه خوشبختی داریم. با تفکری که من دارم پس خداوند کجاست. آیا خداوند نمی تواند به من احساس خوشبختی دهد؟ زاویه دید من زاویه دیگریست. وگرنه تشنه ای در بیابان با خوردن جرئه ای آب احساس خوشبختی می کند.


انسان یا ...

اگر از همان ابتدا خداوند از خودمان می پرسید: می خواهید در دنیا چه چیزی باشید؟ فکر نکنم جواب من انسان بودن باشد! ترجیح می دادم کاکتوسی در دل شن های داغ باشم که با آمدن ابرها در دلم قند آب می شد که باران خواهد بارید و معشوقه ام را در آغوش خواهم کشید. اگه هم می خواستم سخت تر باشد، سنگی می شدم در میانه رود تا هم قدرت خویش را وقتی آب را به دو نیم تقسیم می کنم جلوه کند و هم عبور از رود را تسهیل ببخشم. اگر دنبال زیبایی هم بودم شاخه چناری می شدم تا بلبلی از سر گم کردن راه بر شاخه ام بنشیند و از غم غصه ندای کند. البته چیزی که گذشت دیگه نمیشه کاریش کرد و بهتره بپرسم: می خواهید در دنیا چه انسانی باشید؟


همه یه دردی دارن

باز میخای بری تو رویا؟! تو هیچی نیستی بدبخت. باز میخای چه رویایی ببینی؟ خواننده شدی یا یه شرکت بزرگ داری (پوزخند) خاک تو سرت، چند سالته؟ چند سال؟! یه پسره هست با هم کار می کنیم. 18سالشه دوتا بچه داره، تو چی؟ یا میخای بگی عقل نداره! نه جونم یه ماشین زیرباشه از حمام ما تمیزتر، خب دیدی خودت خری. یا اها پول در اولویتت قرار نداره. برو تو خیابون یه دختر پیدا کن که بگی: نگاه کن به صورتم بیا زنم شو اگه پیدا کردی میشم خرت. بس کن جون عمه ات. نداری که نداری، اصلا چی میخاستی بشی که نداشتی که بشی؟! باز رفت تو فکر نگرد نیست که گشتم نبود، خالی خالیه مغز نه ها، کلا جمجمه ات خالیه. می دونی چیه، همه یه دردی دارن یکی پاش می لنگه یکی مثل مادرم سرش درد میکنه، یه از خدا بی خبر هم سرطان داره ولی درد تو هپروته. وقتی بچه بودی می گفتی منو اوردن فرزند خوندگی منتظر بازگشت بلقوه مادرم هستم. چی شد؟ تو ترافیک گیر کرده؟ موتور هست ها! بریم بیاریمیش. بابا تو جون عمه ات برو یه ور پشت بوم. فقط همین وسط پلاس کردی؟! همه هم خرما رو میخان هم خدارو تو هیچ کدومو. باو خیر سرت ادمی. این دنیا رو برای ما نساختن، آره که چی؟ خودمو از پشت بوم پرت کنم پایین! مگه ما از پدر شانس داشتیم که از خدا داشته باشیم! ببین اینکه در خونه زنگ بخوره یا نه به زنگش ربطی نداره به ادمی که درو باز می کنه ربط داره. میشنوی چی میگم؟ هویی کَری. داشمون(پوزخند) چی می گفتم! داشتم می گفتم من اونقد خلاف کردم که میرم جهنم چه با قاتل تو باشم چه نه. اگه میخای بری اون دنیا تا بفرستمت؟ اشغال هم خودتی. فعلا برم دوا مادرو بگیرم.


+ همیشه سعی کردم نوشته متفاوت و البته تاثیرگذار اول در خودم و بعد در خواننده ام داشته باشم. مطلب فوق تحت تاثیر فیلم مغز های کوچک زنگ زده اثری از هومن سیدی نوشته شده است.


لبخند می زنی؟

می توانی دستت را گاز بگیری و گریه کنی اما برای لبخند زدن، نیاز به فعالیت بیشتری هست. همه انسان ها به دنبال لبخند هستند و همیشه از یکدیگر می پرسند لبخند می زنی یا خیر؟! در حالی بیشتر مواقع سعی نمی کنند علت لبخندی شوند، به راحتی می توان این جمله مرا رد کرد. اما من از انسان صحبت می کنم، شما از چی؟1 یک خانم زیبا می تواند بر لب یک مرد تنها لبخند بیاورد. اما منظور من این لبخند نیست! نوشته تحقیر آمیز در مورد یک نفر می خوانی و لبخند می زنی! این لبخند هم هدف من نیست. تا حالا شده به نداری کمک کنید؟ در حال کمک کردن لبخند زدید؟ مهمتر از کمکی که می کنید لبخندیست که می زنید. اگر به خانواده تون کمکی می کنید بعدش لبخند بزنید حتی اگر ناراحت هستید، خسته و کسل شدید ولی لبخند بزنید چون اگه نزنید انجام ندادنش بهتر بود. فکر نکنید اگر همیشه جدی باشید آدمی موفقی خواهید شد! من زندگی نامه های زیادی خوندم و دیدم و باید عرض کنم یک آدم موفق و خوب ندیدم که لبخند نزند. آدم ها جدی، غم آلود، کسل و ... همیشه تنها هستند مگر اینکه پول داشته باشند. ما که پول نداریم پس لبخند بزنیم :) 


1- منظورم از جمله "اما من از انسان صحبت می کنم، شما از چی؟" خواستم تا شفاف سازی کنم منظورم تمام جانداران نیست.

+ مطلب های مرتبط با موضوع لبخند، |لبخند تلخ| |پشت لبخند| |لبخند زدن|


هنوز ایستاده ای

من عاشق نمی شوم این را می توان از نگاه های رو به پایین هنگامی که از پیاده رو عبور می کنم متوجه شده باشی. شاید دروغ می گویم چون من زنده هستم و دارم لبخند می زنم! مدت های هست که می توانم تو را در صندلی شاگرد بنشانم و زمانی که سرعت و زمان ادغام می شوند به گوشت بسپارم ترانه های که به من حس زندگی می دهند. بهتر نیست؟ بگویم: متاسفم، که تلاشی برای با هم بودن نمی کنم! در حالت عادی من انتظار رفتنت را می کشم، اما هنوز ایستاده ای! فکر کنم متوجه شدی؟ زمانی میگذره که پنجره را باز نکردم، کارِ بسی دردناک. اکنون زمان اعتراف هست، اگر نباشی نمی خواهم بهار را ببینم. جواب گنجشک ها را چه بدم؟ نه نمی توانم کوچه را بدون تو تصور کنم. تو مثل شیپوری چشم های من را معطوف خودت می کنی. با اینکه تابستان فرا رسیده و از مبارزه ات با خورشید زمانی میگذرد، برگ های دلفریبت زرد شدند اما من اقرار می کنم عاشقت هستم.


+ مخاطب متن درخت شیپور جلو درب خانه است.


من یا او

  • من فریاد یک صخره در جزیره ای میان اقیانوس هستم که می خواهد کوهساری با دامنه ای وسیعی باشد. 
  • من ناله ای سکوت وار در دل جوجه گنجشکی هستم که قبل از بُغض می شود در چشمانش خواند، می خواهد شاهینی در میان جنگل های انبوه باشد. 
  • من آفریده ای هستم که قرار نبود هیچگاه لبخند بزنم. هیچوقت نتوانم طعم یک آغوش شیرین را در نیمه های شب بچشم. مرا (کاکتوس) انداختی در تنهایی آنگاه وحی دادی بخاطر نعمت های که دادم شکر گذاری کن! 
  • من پدر (مورچه) خانواده ای هستم که بعد از مسافرتی طولانی وقتی داشتیم تنی از کار کردن در می آوردیم، سیل به جنگل انداختی و تنها چیزی که از ما ماند تخم های بود که آب بی رحم با خود به غارت می برد.
  •  من جان داری هستم که می سوزم تا بگویم عده ای زنده اند! بر روی فرزندانم حک می کنند تا بگویند بودند! من (درخت) یا او (انسان) چه کسی سزاوار برتری بودن است؟


  • فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ...
  • (تا اندیشه کنید) درباره دنیا و آخرت!...
  • سوره البقرة - آیه 222 -جزء 2 - ترجمه مکارم شیرازی

  • وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ.
  • و به درگاه او توبه کنید که البته خدای من (به همه) نزدیک است و شنونده و اجابت کننده است.
  • سوره هود - آیه 61 - جزء 12 - ترجمه قمشه‌ای



بایگانی