هنوز ایستاده ای

هنوز ایستاده ای

من عاشق نمی شوم این را می توان از نگاه های رو به پایین هنگامی که از پیاده رو عبور می کنم متوجه شده باشی. شاید دروغ می گویم چون من زنده هستم و دارم لبخند می زنم! مدت های هست که می توانم تو را در صندلی شاگرد بنشانم و زمانی که سرعت و زمان ادغام می شوند به گوشت بسپارم ترانه های که به من حس زندگی می دهند. بهتر نیست؟ بگویم: متاسفم، که تلاشی برای با هم بودن نمی کنم! در حالت عادی من انتظار رفتنت را می کشم، اما هنوز ایستاده ای! فکر کنم متوجه شدی؟ زمانی میگذره که پنجره را باز نکردم، کارِ بسی دردناک. اکنون زمان اعتراف هست، اگر نباشی نمی خواهم بهار را ببینم. جواب گنجشک ها را چه بدم؟ نه نمی توانم کوچه را بدون تو تصور کنم. تو مثل شیپوری چشم های من را معطوف خودت می کنی. با اینکه تابستان فرا رسیده و از مبارزه ات با خورشید زمانی میگذرد، برگ های دلفریبت زرد شدند اما من اقرار می کنم عاشقت هستم.


+ مخاطب متن درخت شیپور جلو درب خانه است.


دیدگاه‌ها (۱)

خیلی زیبا:)



بایگانی