۴۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوشیانت» ثبت شده است

مه های از صبح خفته

زندگی سرشار از هوای مه آلود برای دیدنست.اما نمی شود دید این مه های از صبح خفته.می آیند زمانی که دنیا خوش گذران است.خوش گذران؟در این دنیای از پیش خفته آیا نشانی از مه ها هست؟چرا بیایند زمانی که دو پایانی کارهاشان را حتی بهتر از خودشان انجام می دهند! دیگر مه ی نیست در این دنیایی بی گناهان... .


فریادرس مرگ

در این دنیایی بی گناهان باید به سمت جهنم رفت.هیچکس در این دنیا از نگاه خودش در گورش نمی لرزد و در بهشت ابدی خواهد زیست.

به سمت تاریکی و ناهمواری می روم، به آنجایی که در خیال خودم تنهایم.

می روم تا به امید برسم.امید!!!

امیدی که در این جمع بی آزارهان یافت نمی شود.

می دانم که امیدی نه خواهم دید،اما می روم تا فریاد بزنم در پایان.فریادی به امیدی که برسد.فریادرس مرگ


جمله انقلابی

با دست های خالی نمی شود کاری کرد.با دعا های در حال سکون،دری باز نمی شود.

آیا زمان آن فرا نرسیده که در خویشتن فرو روید؟ و به آنچه می کنید فکر کنید.نیم نگاهی هم کافیست

آیا زمانش نیست که بپرسید برای چه زاده شده اید؟برای چه می میرید؟

گریختن از هوس سخت است.از هر کسی بر نمی آید.

شما نمی توانید اولی باشید ولی با خودتان هست که آخری نباشید.

بیایید دنیایی بهتر بسازیم                        نیم نگاهی کافیست





بایگانی