مدتی هست پرتو های خورشید به خواب رفتند و ماه آسمان را با حضورش خوشحال خواهد کرد. درخت به دنبال پا دیگری برای رفتن است ، شنزار برای نسیم آواز می خواند و چقدر تنهاست صخره... .
برگ ها به قطره های کشیده شده باران لبخند می زنند و چقدر زمان گذشته از خوابی که لاکپشت در لاک خود آغاز کرده بود، رود مثل همیشه پیش می رود و چقدر تنهاست تپه... .
ابرهای خشمگین امشب تمام ستاره های مظلوم را بلعیده اند، اما جغد پیر بر لب لانه اش امیدوارانه خیره شده است، شلاق های آسمان بر تن خانه اصابت می کنند و چقدر تنهاست پنجره... .
سردی تنهایی را بر روی لبهای خشکیده ام لمس میکنم. تو هستی و من امیدوارانه به چشمهایم وعده دیدار می دهم. بیا، مرا از این وحشت نه آمدن خارج کن و چقدر تنهاست حنجره... .
-------------------------------
این مطلب و مطلب قبل اولین نوشته های هستن که در موضوع خود شیفتگی انتشار شدن. شیفتگی در لغت یعنی برهم زدگی و آشفتگی.