جمعه می خواهد برسد و من از تقویم خواستم این هفته جمعه نداشته باشد. اما تقویم با ناامیدی گفت نمی توان کاریش کرد. جمعه ها همیشه می رسند. و همیشه غروب های دلگیری دارند مخصوصا برای بچه های که شنبه زنگ اول سر کلاس ریاضی باید بروند و عاشقی که معشوقه اش را در عصر جمعه ای از دست داده است.
_ اما من نه بچه ای مدرسه ای هستم که بخاطر مشق نه نوشتند از تَرکه معلم بترسد و نه عاشقی که بخاطر یک قدم کم گذاشتند، عشقش رفته باشد!
_ پس چرا می خواهی جمعه نرسد؟!
_ نگران کسی هستم. کسی که از این کلمه بزرگتر است. کسی که دلیل نخوابیدن امشبم هست.
تقویم داشت روزهای گذشته اش را می شمرد که گفت؛ از خدات بخواه.
_ بنظرت الان بیداره؟!
_ نگاه به آسمان کرد و گفت؛ ساعت سه نیمه شبه! بخواب، سر نماز صبح بهش بگو.
_ باشه، خوب بخوابی.
_ امیدوارم دوشنبه خوبی در پیش داشته باشی، شبت بخیر.
روز ها قاتلمن ، غیر از جمعه که خون ریز تره
حال و روزم جمعه ها ، از خودِ جمعه غم انگیز ترهچاوشی
دیدگاهها (۱)
کریمه کریمی
۲۳ تیر ۹۹ ، ۰۹:۳۶
وای...منم جمعه دوست ندارم😔💔
پاسخ:
۲۳ تیر ۹۹، ۱۲:۲۶