سکوت عاشقانه

سکوت عاشقانه

با صدای شب هم سان فریاد تنهایی من، در روزگاری که لمس کردن دستهایت جز آرزویی پیش نبود. در شب نشسته ام و به عکست خیره شده ام تا در اعماق چشمهایت آرامش را در آغوش بگیرم، تا در لبخندت زندگی را توصیف کنم. با اینکه آغوشت جز حسرتی چیزی پیش نیست اما با خیال طعم آن غروب خورشید را گذراندم. در این شهر که مردمانش از رفتن می ترسند و مانده اند تا پروردگارشان خوشبختی را بر دوش بگیرد و در خانه هاشان را بکوبد، مرا صدا بزن، تا چشمهایم را ببندم و رهسپار صدایت شوم به امیدی که در زیر گوشم زمزمه کنی. آنگاه که پاهایم از خسته گی دویدن حس نمی شوند، قدم می زنم و وقتی پایی برای راه رفتن ندارم، در آن تاریکی به سمت صدایت می خزم. تا برسم و بچشم، لب های که انتظار لبهایم را می کشند. تا برسم و ببینم، سینه ای که بی تاب آغوشم است. تا فرشته گان به ایمان برسند که به خالق می توان رسید و در سکوت عاشقانه بوسید.

صنم من، خوشبختی من، دوستت دارم


دیدگاه‌ها (۴)

رفیقِ نیمه راه

۲۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۲:۲۷

چقد شماها لاو میترکونین!!! زشته تو جمع :|

پاسخ:

۲۶ ارديبهشت ۹۹، ۰۳:۰۰
رفیق جان، خیلی از متن ها رو تو وبلاگ نمی ذارم :|
عمر بی‌عاشقی مدان به حساب
کان برون از شمار خواهد بود
:)

حال محمد و محدثه رو جز خودشون کسی نمی‌فهمه :)

پاسخ:

۲۶ ارديبهشت ۹۹، ۰۵:۵۰
دقیقا :)
هر چه بر اصحاب حال باشد اول خیال
گردد آخر وصال چونک درآید نگار
:)

سندروم رمانتیتیسم بیقرار 

 

مجرد جماعت تو نیاد که بدآموزی داره !

 

خدا برای هم نگهتون داره ...

پاسخ:

۲۸ ارديبهشت ۹۹، ۱۵:۰۵
هر که ز غوغا وز سر سودا
سر کشد این جا سر ببریدش
عام بیاید خاص کنیدش
خام بیاید هم بپزیدش

امیدوارم هر چی از خدا بخوای اجابت بشه...

چه حال قریبی اما چه عشق غریبی :)

 

چقد شماها لاو میترکونین!!! زشته تو جمع :|

در جواب باید بگم از یه جایی به بعد آدم نمیدونه چه اتفاقاتی داره میوفته و کم کم همین لاو ترکوندن باعث رسیدن به عشق حقیقی میشه :)

پاسخ:

۲۸ ارديبهشت ۹۹، ۱۵:۰۵
اینکه حالمو درک می کنی، خیلی هم خوشحالم :)
تو یه مصاحبه چارلز دکوفسکی گفته بود؛ عشق مثل وقتی از صبح می مونه که نه روزه و نه شب.( همان گرگ و میش خودمون)
آره راست میگفت ولی من همه ۲۴ ساعتم تو اون زمان میگذره، یا داخلش هستم یا در انتظارش، و با خاطره اش زندگی می کنم.



بایگانی