تنهای عاشق

تنهای عاشق

ای دختر خسته از آدمیان نمایش گر، ای دختر خسته از آمدن های زود رفتن. به من گوش کن. گوش کن به این پسر که در راهت می دود. می دانم هم جنس من بودند آنهای که از شانه های تا ابد گفتن اما باعث شدن که چشمایت به گریند بخاطر گوش های که فقط دروغ می شنیدند. 
ای دختر پر غرورِ مهربان، ای دختر تنهای عاشق. به من گوش کن. گوش کن به پسری که هم یار غم هایت گریه کرده. می دانم هم جنس من بودند آنهای که برایت می سرودند اما عشقشان به تو فقط در نوشته های مانده بود که حسی نداشتند.
 ای دختر تکرار نشدنی، ای خدای کوچک در این دنیا. گوشت را به من بسپار که صدایم از تپش قلبم بر می خیزد. که کلماتم از تمام وجودم سرچشمه می گیرد. گر می توانی عاشقم باشی، بیا و آغوشت را به من بسپار که من و تو حالمان بد هست و آرامش را فقط در آغوش تو می یابم.
ای دختر رازهای نهفته، ای دختر زیبای خفته، به من گوش کن که قلبم را به تو سپردم. حال آن را در سینه ات می گذاری یا پسش می دهی؟ به این پسر از سیاهی آمده، روشنایی می بخشی؟ به چشمهای که جز تاریکی چیزی ندیدن، اندکی محبت نشان می دهی؟ با پاهای که جز در تنهایی قدم نزدن، هم قدمشان می شوی؟
 صنم، تکرار نشدنی من، دوستت دارم

 


دیدگاه‌ها (۱)

چقدر خوب محدثه رو درک می‌کنید ^_^

پاسخ:

۱۱ فروردين ۹۹، ۰۵:۲۲
تا صبح وصال در رسیدن
درکش شب تیره را در آغوش
از یاد لقای یار بی‌خواب
از خواب شدستمان فراموش
| مولانا |




بایگانی