من بگویم او بشنود

من بگویم او بشنود

بنظرم اگر کسی را دوست داشته باشید نمی توانید سکوت کنید. من چند بار خواستم مدتی سکوت کنم اما نتوانستم. نمی دانم اگر چیزی نمی گفتم، می آمد و می پرسید: محمد اتفاقی افتاده؟! نمی دانم فقط می دانم سکوت الان اش تحمل ناپذیر است. چیزی نمی گوید، فقط گوش میگیرد. اگر چهره به چهره بودیم می دانستم بیابم این سکوت اش چه معنی را می دهد اما الان برایم غیرقابل تشخیص است. نمی خواهم بپرسم: اتفاقی افتاده؟ می خواهم‌ در انتظار بشینم و من بگویم او بشنود. او روزی سکوت اش را خواهد شکست. ولی چه چیزی خواهد گفت؟ شاید بگوید: دوستت دارم. شاهم هم...  یعنی الان غصه آینده را بخورم! سکوت اش که سخت هست اما بهتر از نبودنش هست. بگذارید تا آن روز در خیال تابیدن نور دوست داشتنش باشم  و برای اشک ریختن همیشه وقت هست.
آسمان دلم ابریست
اما گرم است با وجود تو
چه کسی می داند؟
یخبندان نزدیک است
یا
نور دوست داشتنت خواهد تابید


دیدگاه‌ها (۱)

کامیار ...

۲۱ دی ۹۸ ، ۲۲:۱۵

من هم سکوت کردم نشد...

حرف که زدم،دلم شکست

تکه هایش را "مادرم" جمع کرد؛

به یکدیگر چسباند...

دوباره قلبم تپید

این بار برای مادرم...

او ها نمی شنوند...آری نه تنها نسب به ما ها کورند 

بلکه هم کرند...

نمی دانم چه فلسفه ای دارد

ما میگوییم

"او ها نمی شنوند"

او ها نه نمی بینند و نه می شنوند

می پرسی چرا؟

نمی دانم...

 

جدیدترین مطلب وبلاگم مرتبط با پست شماست :)

پاسخ:

۲۱ دی ۹۸، ۲۲:۳۵
متاسفم اما نه محدثه من قلبم را نمی شکند. نه، نمی خواهم پایان این سکوت اشک‌ باشد با اینکه می ترسم.



بایگانی