۵۶ مطلب با موضوع «خود شیفتگی» ثبت شده است

تو و فاصله با هم یکی شدید

امشب چراغ اتاقم سوخت. چراغ نخریدم زیرا قلبم از آتش عشق تو روشن است. 

می خواستم متنی در وصف این صدف بنویسم اما فکر تو اجازه نمی دهد.

 

صدف

 


نوبت کی شد؟

آسمان می گوید: عاشق باش همچون بارانی که بی صبرانه می بارد. زمین می گوید: همچون رودی که برای رسیدن به معشوقه اش از عرش به فرش می آید. هر جا که تو بگذری، عاشق نامی می نهد و من در خیال رفتنت، دیگر از من نشانی نیست. پس کی نوبت من هست، امروز نوبت کی شد؟ ما یک عمر تو صفیم، خدایا خوشبختی چی شد؟

 

 

 


خواهم مرد

من با آنها چه تفاوت های دارم، زمانی که به یک شکل می گوییم: دوستت دارم. آنها دوستت دارند می گویند تا تو خوشحال شوی اما من می گویم تا قلبم دیگر در انتظار گفتن نباشد. آنها ادعا خواهند کرد با گفتن: دوستت دارم، هر چیزی برایت فراهم کنند. اما من چنین ادعایی نمی کنم. زمانی که می گویم: دوستت دارم، بگویی: بمیر، خواهد مرد. بگویی: اشک بریز، دریا خواهم شد. معیار آنها را در دوست داشتن تو نمی دانم، نمی دانم روزی تغییر خواهد کرد یا نه. اما معیار من قلب من است. تو انتخاب شده قلب من هستی. شاید بگویند: قلب های زیادی دیده ایم که تغییر کرده اند. موضوعی به نام ظاهر و باطن وجود دارد. از دوستت دارم خود مطعنم زیرا از اعماق قلبم او را می بینم. 

می پرسند: او هم در اعماق قلبش تو را می بیند؟

می گویم: عاشق به این چیزها فکر نمی کند. روز او با موهای پریشان یار سپری می شود و شب با چشمان مست می گذرد. این یک حقیقت است که انتخاب او شاید من نباشم. اما من نمی توانم آشفته باشم برای چنین فکرهای در حالی که صدایش خدا را هم از سرم ناپدید می کند.


زندگی بدون قلب

+ فکر می کردم دارم زندگی می کنم تا اون اومد

- زندگی تو بهم ریخت؟

+ نه بهم زندگی کردن یاد داد

- عجب

+ اگه قلبت گفت: بمیر، بمیر

- چرا؟!

+ آخه فرداش می فهمی زندگی بدون قلب از مرگ بدتره

- اگه عشقت بره، اونوقت میمیری؟

+ هنوز عاشق نشدی

- چطور؟!

+ از سوالت مشخصه


صبر

اولین معشوقه ام را هنوز از نزدیک ندیده ام. کابوس زمانی سراغم می آید که از نشان دادن رخ در فضای سرد هم دریغ می کند. بی درنگ برای ناراحت نشدنش اصرارم را در کلماتم پنهان می کنم. مدت کوتاهیست که به او دوستت دارم می گویم اما به سال می رسد که می دانم سزاوار این کلمه است. برای شنیدنش باید صبر پیشه کنم. هر چقدر از تلخ بودنش می گوید من بیشتر شیرین بودنش را حس می کنم. هر چقدر از خودش می گوید من بیشتر خودم را پیدا می کنم. من اکنون همچون دشتی ام که ابری بر آسمانم آمده است نمی دانم بر من می بارد یا نه ولی از اینکه من او را می بینم کافیست که بگویم: زندگی را دیده ام.


نگاهی بر عشق

- ادمی که دوست داره، عاشقه یا می تونه عاشق باشه؟

+ همه دنبال عشق هستن اما من نه. عشق یعنی درد و رنج و نرسیدن. عشقی که تهش رسیدن باشه عشق نیست. من دوست داشتن خیلی زیاد و محبت سرشار رو به عشق ترجیح می‌دم. و اینکه دوست داشتن یا حتی عشق چیزی نیست که با تلاش و زور به دست بیاد. خودش باید اتفاق بیفته. چیزی که خیلیا نمی‌دونن. همه چی رو خراب می‌کنن چون فکر می‌کنن باید عاشق باشن!

- اما من فکر می کنم باید عاشق تو باشم.عشق از منظر من نرسیدن نیست، زندگیست.من فکر می کنم به تو رسیده ام. چون حرفهایم را می شنوی، حرفهایت را می شنوم. رنج و عذاب مال عاشق است. عاشقی که نکشد عاشق نیست.

 

 


چقدر تنهاست

مدتی هست پرتو های خورشید به خواب رفتند و ماه آسمان را با حضورش خوشحال خواهد کرد. درخت به دنبال پا دیگری برای رفتن است ، شنزار برای نسیم آواز می خواند و چقدر تنهاست صخره... .

برگ ها به قطره های کشیده شده باران لبخند می زنند و چقدر زمان گذشته از خوابی که لاکپشت در لاک خود آغاز کرده بود، رود مثل همیشه پیش می رود و چقدر تنهاست تپه... .

ابرهای خشمگین امشب تمام ستاره های مظلوم را بلعیده اند، اما جغد پیر بر لب لانه اش امیدوارانه خیره شده است، شلاق های آسمان بر تن خانه اصابت می کنند و چقدر تنهاست پنجره... .

سردی تنهایی را بر روی لبهای خشکیده ام لمس میکنم. تو هستی و من امیدوارانه به چشمهایم وعده دیدار می دهم. بیا، مرا از این وحشت نه آمدن خارج کن و چقدر تنهاست حنجره... .

-------------------------------

این مطلب و مطلب قبل اولین نوشته های هستن که در موضوع خود شیفتگی انتشار شدن. شیفتگی در لغت یعنی برهم زدگی و آشفتگی. 


مرا فریاد کن

او از تردیدهای های من استفاده کرده و خود را در میان واژگانم قایم می کند. همچون دختری معصوم که می ترسد بار دیگر دلش را فدا کسی کند که خواهد رفت. با آرامی بعد از سلام من، سلام می کند. من کلام زندگی را بر زبانم جاری می کنم، من درد مشترکم، مرا فریاد کن.

 

 




بایگانی