۵۶ مطلب با موضوع «خود شیفتگی» ثبت شده است

حال هیچم

نغمه هایم به سوی توست، ناله هایم برای توست اما تو نمی بینی، اما تو نمی شنوی. چه عاشقانه تو را می پرستم و چه بی رحمانه مرا پست می زنی.
آه خدا من توانایی نیست که تو را بپرستم. هر چه داشتم برد و حال هیچم. تنها یک دل باقی مانده بود برایم. که او برد و حالا شکسته اش را پس فرستاده. 
آه ای دنیا چرا مرا نمی کشی؟ دیگر چیزی از من نمانده، دیگر چیزی از من نیست که نشکنی
آه ای خالق من در آن دنیا آمرزشی هست؟ بعید بدانم، مگر از این دختر با ایمانتر، مهربان‌تر و با سخاوت‌تر داشته ای؟! او مرا نمی بخشد پس بعید بدانم تو هم مرا ببخشی.
وای بر من، وای بر تو محمد، دیگر چیزی نداری، عشقی داشتی که آن هم رفته است. چرا زنده هستی؟! چرا زنده مانده ای؟! تمامش کن، تمامش کن

-------------

عشق ناباخته بد نام شدی 
دل نپرداخته ناکام شدی 
کس ندیدیم به ناکامی تو 
عاشقی نیست به بدنامی تو 

سایه

 


بخت سیاه

برای پسری که پایان عشق را فقط در مرگ می بیند حال اگر بگویی می روم. سزاوار مُردن نیست؟! من از دوست داشتنت می گویم اما تو از بی حس بودن فریاد می زنی! من از ماندن می نالم تو از تمام شدن دم می زنی! قبل از تو من شکسته بودم حال اگر تو بگذری با خاکستر قلبم چکار کنم؟!  می پرسم چرا چمدان بسته ای؟ می گویی: نمی دانم. می پرسم چرا نمی مانی؟! می گویی: نمی دانم. جواب دل را چه دهم؟! بگویم برای چه دلیلی تنها مانده ای؟ اشک می ریزم از این بخت سیاهم، اشک می ریزم نه برای ماندنت، گر می خواهی بگذر. اشک من از سرنوشتی هست که پروردگارم برای من نوشته است.اگر می خواهی بروی قبل از آن بگو دوستت ندارم. بگو دلبندم تا در شبهای سیاهم وقتی دل پرسید: چرا رفت؟ بگویم: دوستمان نداشت.

 


به کدام دیوار سرم را بکوبم؟

سه ماه میشه که به دختر خانمی گفتم دوست دارم.

حالا ازش می پرسم

دوستم داری؟

میگه: نه

ازش می پرسم

دوستم نداری؟

میگه: نه

 

میگه خنثی هستم نسبتت نه ازت بدم میاد نه خوشم میاد.

 

نظرتون چیه؟ الان چکار کنم؟ به کدام دیوار سرم را بکوبم؟


تبریک با تمام احساس

۲۶ در حال آمدن است و من نمی دانم چگونه بهت تبریک بگویم که تمام احساسم را در آن خلاصه کنم.

۲۶ در حال آمدن است و من می خواهم در آمدنش کنارت باشم اما مقابل روزگار ناتوانم.

۲۶ در حال آمدن است و من نارحتم که نمی توانم در آن روز تو را در آغوش بگیرم و تبریک بگویم.

۲۶ در حال آمدن است و من هنوز کادو نگرفتم، گشتم ولی هنوز چیزی نیافتم که بتواند تمام دوست داشتن مرا بیان کند.

۲۶ در حال آمدن است و من هنوز در انتظار شنیدن دوستت دارم هستم.


من بگویم او بشنود

بنظرم اگر کسی را دوست داشته باشید نمی توانید سکوت کنید. من چند بار خواستم مدتی سکوت کنم اما نتوانستم. نمی دانم اگر چیزی نمی گفتم، می آمد و می پرسید: محمد اتفاقی افتاده؟! نمی دانم فقط می دانم سکوت الان اش تحمل ناپذیر است. چیزی نمی گوید، فقط گوش میگیرد. اگر چهره به چهره بودیم می دانستم بیابم این سکوت اش چه معنی را می دهد اما الان برایم غیرقابل تشخیص است. نمی خواهم بپرسم: اتفاقی افتاده؟ می خواهم‌ در انتظار بشینم و من بگویم او بشنود. او روزی سکوت اش را خواهد شکست. ولی چه چیزی خواهد گفت؟ شاید بگوید: دوستت دارم. شاهم هم...  یعنی الان غصه آینده را بخورم! سکوت اش که سخت هست اما بهتر از نبودنش هست. بگذارید تا آن روز در خیال تابیدن نور دوست داشتنش باشم  و برای اشک ریختن همیشه وقت هست.
آسمان دلم ابریست
اما گرم است با وجود تو
چه کسی می داند؟
یخبندان نزدیک است
یا
نور دوست داشتنت خواهد تابید


نمی دانم


انتظار آمدن

زمان آرام آرام میگذرد و من امروز خودم را مجاب کردم که برای اولین بار بشینم و انتظار آمدن بچشم. خسته از رفتن؟ نه می خواهم ببینم وقتی دست هایم را می گشایم برای آغوش، در مقابل دست های باز شده می بینم. عشق فلسفه عجیبی دارد. باید هزار بار بگویی دوستت دارم تا باور کند اما با یک برگرداندن نگاه، همه چیز را از دست خواهی داد. خواهد آمد؟ بگذار از انتظارم لذت ببرم. اگر نه آمد؟ وقت برای نوشتن زیاد هست، انگار سایه ای از دور داره نزدیک میشه، می بینی؟


نمی تونی از عشق متنفر باشی

در گذشته تصوری از عشق نداشتم ولی الان می توانم حسش کنم. می توانم سعی در فهمیدن عشق کنم، هنگامی که عکست را نظاره گر هستم. شبی که به من گفتی عشق تو به من بخاطر ظاهرم است. حس کردم به قلبم خنجر فرو رفته است اما نه از دست تو از دست خودم. که چرا طوری رفتار می کنم که با باورم هم خوان نیست که اینگونه تو را به این نتیجه رسانده است. مرا داری بزرگ می کنی و من در انتظار تولدی دوباره هستم. مرا به دنیا می آوری؟
 شاید عشق زمانیست که به من میگی برم درس بخونم، شاید زمانیست که دعوام می کنی، شاید زمانیست که دلتنگ گفتن دوستت دارم هستم، شاید زمانیست که ترس از دست دادنت را دارم.

 

چاووشی میگه؛ تو با این زیبایی، نمی تونی از عشق متنفر باشی...

 




بایگانی