۵۶ مطلب با موضوع «خود شیفتگی» ثبت شده است

خلوت خاموش سکوت


به نظرم فراموش کردن من برای آدم ها زمان زیادی سپری نمی کند. اما در مقابل کسانی که به دلم رخنه کرده اند. بیرون کردنشون، غیرممکن؟! نه اصلا چنین گزینه ای در من وجود ندارد. شاید اشتباه می کنم. آدمی که حسی نسبتت ندارد، نیاز به فراموش کردن ندارد. مثل رفتگری می ماند که وقتی دارد جارو می کند در مقابلش لبخندی می زنی و لحظه ای بعد فراموش می شود. ولی به من گفت که برایش اهمیت دارم! به نظرتون به کسی که اهمیت می دهید، دوستش هم دارید؟ آخرین چیزی که گفت این بود." دست از سرم بردارید" اگر معشوق شما به شما چنین حرفی می زد، چکار می کردید؟ رفتنی با دلی شکسته داشتید؟ ولی من دلم نشکست، چون متعلق به خودش هست.
دلتنگشم، الان مثل برفی می مونم که دارم داخل خیالم نشستن روی شاخه های خوابیده درختو تصور می کنم ولی بین راه آب میشم و باران این لذتو ازم می گیرد.  

 

-----------------------------

من در این خلوت خاموش سکوت،
اگر از یاد تو یادی نکنم میشکنم.

سهراب سپهری


مژه بر هم نزنم

چگونه بگویم: برگرد
چگونه بگویم: بی تو نمی تونم
چگونه بگویم: بی تو می میرم
چگونه بگویم: که خودت را می خواهم، بیا بدون ورقی، بدون قلمی، بیا و فقط بگذار نگاهت کنم. داخل سکوتت بگویم: دوستت دارم.
چگونه بگویم: دلیل نگاه کردنم هستی
چگونه بگویم: دلیل راه رفتنم هستی
چگونه بگویم: دلیل زندگی کردنم هستی، بیا و بگذار گریه ام تموم کنم، بیا و بگذار ترس نرسیدن بریزه، بیا و بگذار بگویم: دوستت دارم تو هم لبخند بزنی.

 

------------------------------------

گفته بودی 
که چرا محو تماشای منی !؟
و آنچنان مات 
که یکدم مژه بر هم نزنی !؟
مژه بر هم نزنم 
تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو قد مژه بر هم زدنی  ...!

فریدون مشیری


این چنین نیست

هر بار که گوشی رو تو دست می گیرم، میرم و به عکسش نگاه می کنم. و بعد میگم: نه از دست دادنت ممکن نیست. نمی دانم چکار کنم؟! دوست دارم در آغوش بگیرمش تا مطمعن بشم از دستش نمی دهم. میگه: کسی عاشق خود من نیست و همه نوشته هام رو میخان.

چگونه به او بگویم: مردی که روبه روی تو می خواند، این چنین نیست.

 

-----------------------------

تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب می شود دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم
برای پشت کردن به آرزوهای محال
به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم
تو را به خاطردود لاله های وحشی
به خاطر گونۀ زرین آفتاب گردان
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم
تو را برای لبخند تلخ لحظه ها
پرواز شیرین خاطره ها دوست می دارم
تورا به اندازۀ همۀ کسانی که نخواهم دید دوست می دارم
اندازه قطرات باران، اندازۀ ستاره های آسمان دوست می دارم
تو را به اندازه خودت، اندازه آن قلب پاکت دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همۀ کسانی که نمی شناخته ام ... دوست می دارم
تو را به جای همۀ روزگارانی که نمی زیسته ام ... دوست می دارم
برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب می شود و
برای نخستین گناه ...
تو را به خاطر دوست داشتن ... دوست می دارم
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم ... دوست می دارم

*پل الوار-شاعر فرانسوی


دلبر مغرورم

می خواستم به آرامی بهت بگویم اما ترسیدم اصلا حرفهایم را نمی شنوی! متاسفم که دوست دارم. متاسفم که نمی توانی دوستم داشته باشی. برای خودم اشک می ریزم، اما می گویند: تمام خواهد شد. شاید آب چشمهایم اما با خاطره ات چکار کنم؟! متاسفم که می روی. متاسفم که دیگه تو را نخواهم دید. متاسفم، رها کردنم اینقد لذت بخش بود. متاسفم، ترک کردنم اینقد زود بود. بگذارید بگوید: او عاشق خود من نیست. بگذارید من عاشق باشم و در آن بسوزم. اگر داخل کافه، کتابخونه دیدینیش بگید: حق داشتی، اون هم مثل بقیه. اگر این گونه لبخند می زند. اما من نمی توانم فراموشت کنم. نمی خواهم بی هدف قلبم تپش داشته باشد. من برای قلبم می خوانم، برای قلبم می میرم، انتخاب حق من است. 

+ گفت: لطفا برو دنبال زندگیت.

-  من دنبال زندگیم هستم...

 

 


نزدیک یا دورتر

زمانی می رسد که دویدن رو متوقف کنی، به ایستی و نگاه کنی. به چه چیزی خیره شدی؟! به نزدیک یا دور شدنش. تو که دوستش داری، چه فرقی می کنه دوست داشته باشه یا نه؟! برای خوب بودن نیاز به دو قلب هست. تو که میگی: عاشقم؟! هستم ولی برای تداومش نیاز دارم دستهامو بگیره. حالا نزدیک میشه یا دور؟ جوابش پیش من نیست...


به وقت ما

امروز عصر به وقت ما، قرار هست خیلی جدی حرف بزنیم. یادم نیست آخرین بار چه زمانی؟ با چه کسی؟ چه موضوعی؟ خیلی جدی حرف زده باشم. از دیشب تا حالا قلبم می پرسه این خوبه یا بد؟ و من جوابی ندارم. در حالی که میشه یه حرکت رو به جلو تلقینش کرد ولی می تونه حالت عکس داشته باشه. باید خودم رو از این فکرها دور کنم. می دونید بچه ها کسی که میگه اگه فلان چیز نشد، ناراحت نمیشم. از اینکه یه بازنده اس مطمعنه. ولی برنده شدن به هر قیمتی رو ترجیح نمیدم. 

 

 


اگه نباشی

وقتی نبودی در مورد انتخاب ها می نوشتم و قلبم بدون احساسی آنها را تایید می کرد ولی اینروزها دیگر با من قدم نمی زند و حتی دوست ندارد آن مطلب ها را بخوانم. تجسم کلمه رفتنت مرا تا جهنم می برد چه برسد بخواهم آن را لمس کنم. اگر انتخاب بین مرگ و رفتنت باشد. نوشیدن جام اول برای من لذت بخش تر است. قلبی که گرمی دستهایت را نچشیده ولی این چنین برای چشمهایت می تپد. قلبم نه بچه است و نه به هر کسی اجازه ورود می دهد. من آن حوضه کوچک وسط حیاط هستم که با وجود ماهی مثل تو، دیگر رویایی دریا را نمی بینم.

 

- تو هم دلتنگم میشی؟

+ نمی دونم

- آره، ولی می ترسی بگی؟

+ نمی دونم

- نه، میخای دلم نشکنه میگی: نمی دونم؟

+ خب اگه نباشی مدام منتظرم که یه چیزی بگی

- یه چیزی بگم؟

+ بگو

- دوستت دارم


تمام عشق

عشق، موضوع صحبت دیشب بچه ها بود. هر چی می گفتند یکی بود بگه نه این تمام عشق نیست. از دوست داشتن های زیاد، دلتنگی های ترمز بریده و انتظارهای به مقصد نرسیده، اما یک نفر بود در حالی که داشت گوشیشو چک می کرد، بگه این تمام عشق نیست. صبرشان به اتمام رسید و از سوشیانت فرزند سکوت اندکی هنجارشکنی خواستن. 

عشق، همچون تپه ای می مونه که عاشق خورشیده. هر صبح با طلوعش برایش آواز می خواند و غروب که فرا می رسد، اشک می ریزد و شب ها در انتظار می نشیند. او عاشق است با اینکه می دونه رسیدنی نیست، با اینکه می دونه آغوشی نیست. سوال دارید و اینه که چرا عاشق می مونه؟ جوابش سادست چون عاشقست.




بایگانی