بهایی خلق
زندگی شاخه ای از بودن است. روزی آفت میگیرد، شباهنگامی یخ می زند و در خرابه ای تکه ای از خویش را نسیب گوسفندِ گرسنهِ جنگ می کند. برگ برای ماندگاری نیست. هیچکس شاخه دیگری را نمی پسندد. انسانها تجاوز کردن در حریم درخت های جا مانده باران. زمانی که تحمیل کردن شاخه ای را بر تنِ درخت دیگری. آنگاه شاد زیستن زمانی که تنه ای در مقابل چشمانشان ضجه وار میمیرد. خود را قدرتمند دیدن وقتی بر بدن درختچه ای میخ ها کوبیدند. همه ما قصه ای گریه دار داریم. اما ما اشک نمی ریزیم، که در این دانستنیم: خلق ما بهایی دارد... .
پیش می روم
خواب شب
خورشید بی آنکه نگاهی را جلب کند می میرد. تپه به خواب می رود و در خواب می بیند که خانواده ای بر رویش می دوند. خودکار آنقدر خسته بود که روی دفتر خوابش برد. گنجشکی بر روی پنجرهِ بازم فرود می آید و مرا می نگرد. او هم تنهاست؟ صدای میشنویم او بر می گردد به سمت درخت سرو و بعد برای دومین بار مرا می نگرد. لبخندی می زنیم و پر می زند به سمت سرو. به سمت پنجره می روم و بر روی لبه می نشینم. ماه با تنها ستاره اش شب را سپری می کند. کمی بعد تاریکی مرا فرا می گیرد و به خواب می برد.
مرگ بی نشان
من همیشه در کنارتان هستم و آنگاه که خطا می کنید مرا صدا می زنید. و من بی آنکه هراسی از کارم داشته باشم می آیم، بی آنکه ناله ای کنم از کوچک شدنم.
من در پیشگاه ماه تنها آرزوهای کردم ولی ستاره ای نبود که آنها را بروارده کند.
آیا می خواهید من نباشم؟
من کوچکتر از هر وقتِ دیگری هستم. ای کاش اثری داشتم. ای کاش فقط بخاطر اشتباه نبودم.
چرا من چنین سرنوشتی دارم؟
جوابی بهم نمی رسه. جز دستی که مرا چپ و راست می کند.
من آرزوی پرواز ندارم. من در خیالم هیچگاه زیر درخت کلبه نساختم.
من ناتوان تر از آنم که بخواهم جوهری را پاک کنم. می دانم چه هستم، اما آیا سزاوار چنین مرگ بی نشانی هستم؟
روزی یک کتاب خواهم نوشت.
-----------------------
از زبان پاک کن.
رودخانه
آنها زندگی مرا در دست دارند در حالی که نمی دانند، کجا باید بگذارند.
در این خلوتگه سنگی مرا با زنجیر بسته اند. خویش را مقتدر و قابل ستایش می خوانند، آنگاه مرا در این برزخ راکد گذاشته اند.
شکارچیان از آسمان و زمین من را می خورند و چه بهتر از طمعی بدون تکان.
نالهِ آنها حتی از پشت این بت انسان پرست هویدا می شود. آنها مرا می خوانند و من جز اشک ندارم پاسخی.
روزگاری برای خویش طوغیانی بودم. می شستم،می بردم، می شکستم.
اما حال در این خرابهِ دشت پنهانم.
مرا در این وحشت نیست بامی تا بر سرش بجستم.
مرا گر خود بود این بند شاید آغوش مرگ را می فشاردم.
جرمم چیست؟
جرمم چیست؟
صدای آشنا
او شروع می کند، با صدای آشنا و از لانه دورتر و دورتر می شود. ولی در نیمه را دلتنگ می شود و به عقب در حالی که به سمت جلوست باز می گردد.
آیا دوست داریم مانند او باشیم؟ او کیست؟ با این که از دو برادرش کم اهمیت است اما راهش یا کارش را درست و بی نقص انجام می دهد.چرا نمی ایستد تا دیگران بدانند او اهمیت دارد.اما در گوشم می خواند نیازی نیست.
او را می شناسید، سالهاست که در گوشه چشمتان خودنمایی می کند اما هیچگاه نامش را نمی برید. شاید دعا می کنید دو برادرش به ایستن یا به عقب باز گردند ولی دعای شما مستجاب نمی شود. چون نامش را نمی برید.
نشانه اش صدایش است، رنگش، بلند و باریک است.او دو برادر ناتنی دارد ولی می رود چون زندگی ای دارد که می خواهد انجام دهد.
او کیست؟
دستهبندی
-
خود کاوی
(۶۲) -
خود دیگری
(۳۲) -
خود تنهایی
(۲۶) -
خود زندگی
(۱۵) -
خود خیالی
(۴۰)-
داهول
(۲) -
پسرک دهاتی
(۴) -
شاهزاده زم
(۱)
-
-
خود یابی
(۲۴) -
خود شیفتگی
(۵۶)
بایگانی
- آذر ۱۴۰۲ (۲)
- آبان ۱۴۰۲ (۱)
- شهریور ۱۴۰۲ (۳)
- تیر ۱۴۰۲ (۴)
- خرداد ۱۴۰۲ (۳)
- فروردين ۱۴۰۲ (۲)
- اسفند ۱۴۰۱ (۲)
- مهر ۱۴۰۱ (۱)
- شهریور ۱۴۰۱ (۱)
- تیر ۱۴۰۱ (۳)
- ارديبهشت ۱۴۰۰ (۱)
- فروردين ۱۴۰۰ (۱)
- دی ۱۳۹۹ (۱)
- آذر ۱۳۹۹ (۱)
- آبان ۱۳۹۹ (۱)
- مهر ۱۳۹۹ (۱)
- شهریور ۱۳۹۹ (۲)
- مرداد ۱۳۹۹ (۹)
- تیر ۱۳۹۹ (۲)
- خرداد ۱۳۹۹ (۴)
- ارديبهشت ۱۳۹۹ (۳)
- فروردين ۱۳۹۹ (۷)
- اسفند ۱۳۹۸ (۵)
- بهمن ۱۳۹۸ (۸)
- دی ۱۳۹۸ (۱۶)
- آذر ۱۳۹۸ (۲۹)
- آبان ۱۳۹۸ (۱۰)
- مهر ۱۳۹۸ (۴)
- تیر ۱۳۹۸ (۸)
- خرداد ۱۳۹۸ (۵)
- ارديبهشت ۱۳۹۸ (۶)
- فروردين ۱۳۹۸ (۴)
- اسفند ۱۳۹۷ (۱۲)
- بهمن ۱۳۹۷ (۹)
- دی ۱۳۹۷ (۸)
- آذر ۱۳۹۷ (۵)
- آبان ۱۳۹۷ (۵)
- مهر ۱۳۹۷ (۱۰)
- شهریور ۱۳۹۷ (۷)
- مرداد ۱۳۹۷ (۶)
- تیر ۱۳۹۷ (۷)
- خرداد ۱۳۹۷ (۷)
- ارديبهشت ۱۳۹۷ (۹)
- فروردين ۱۳۹۷ (۷)
- اسفند ۱۳۹۶ (۷)
- بهمن ۱۳۹۶ (۴)
- دی ۱۳۹۶ (۱۲)
- آذر ۱۳۹۶ (۶)
- آبان ۱۳۹۶ (۴)
- مهر ۱۳۹۶ (۱۷)
- مرداد ۱۳۹۶ (۱)