هم سان لبخندها

هم سان لبخندها

گاهی وقتها تصور می کنیم که خدایی نیست یا اینکه الان حواسش به ما نیست. گاهی ما را رها می کند تا مزه رهایی را بیابیم ولی همان وقت که سایه ای بالا سرمان نیست کاری می کنیم که عاقبت از خداوند ناراحت می شویم که چرا نبود! ما خسته ایم از عبادت ها، از ستایشگری ها و سپاسگذاری ها مگر اینکه دردی داشته باشیم.
دیگر دوست داشتن ها هم سان لبخندها مزه قدیم را نمی دهند. لبخند می زنند ولی احساسی در میان انحنای لب هایشان نمی یابی. چیزی تغییر کرده است؟! شاید آدم ها یاد گرفته اند که خداوند دل رحم است برای همین دروغ می گویند، خیانت و توهین می کنند. در گوشه ای تاریکی از مغزشان یاد آوری می شود که روزی برای توبه کردن و بخشیده شدن فرا می رسد!
واقعا خداوند می بخشد؟!

Der Unzufriedene

Painting: Ludwig Knaus - Der Unzufriedene




بایگانی