۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تِکست» ثبت شده است

زمان

◾️زندگی من هنوز در طلاتم موج های پریشان است. 

موج های که زمانی از دور به آنها لبخند می زدم.


◾️زمان می گذرد و از تو فقط عشق می ماند،

با کمی گذشتن از زمان، مفهوم آن را در پوچی جستجو خواهم کرد.


دیدار

من به مرگ زنگ می زنم!

ولی مدام قطع تماس می کند؟

حتی مرگ نمی خواهد با من دیدار داشته باشد.

چه دنیایی تنهایی...


صدای آغوش گرفته

می چکد وزنهِ زنگوله ای که بزغاله سپیدی با هر گام در پشت مادرش به صدا در می آورد.

می ریزد برگ های رنگ باختهِ باغی که برای قطره آبی فریاد بر می آورند.

می تراود نم نمِ بارانی که آسمان در انتظار شب پیامی برای زمینِ آفتاب گرفته دارد.

می درخشد پرتو نوری برای روشنایی دوباره این ده. که مدتیست ظلمات را در آغوش دارد.




بایگانی