۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «Blog» ثبت شده است

روزی که دی به پایان رسید

هوا هنوز سرد بود و کمتر گنجشکی در آن هوا هوس پرواز می کرد. در آن هوا وقتی از خیابان ها، وقتی از درخت های که در خواب بودن رد می شدم فقط از زنده بودن یک چیز مطمعن بودم. قلبم، قلبی که برای تو می تپید. در فکر تو قدم بر می داشت و در کنار تو به خیال می رفت. می دانم قلبم مرا به فراموشی سپرده و حتی اگر با رفتن از سینه من هنوز می تپید، سینه ام را می شکافت و به سمت تو می آمد. من از این موضوع ناراحت نیستم و حتی برایش خوشحالم که قلبی دارم که اینقد زیبایی را دوست دارد. روزی که دی به پایان رسید پرسیدی: خوبی؟ گفتم: یک زمانی خوب بودنم به چیزهای زیادی بستگی داشت ولی الان فقط به تو بستگی دارد. جواب دادی: دوست دارم خوب باشی. قلبم مدام می خواهد بگویم دوست دارم. مدام می گوید محمد بد نباش او دوست دارد خوب باشی. می گویم: نیستم، می گوید: ولی برای اینکه بدونی نیستی بهش فکر کردی، بهش فکر هم نکن چون او دوست دارد. 


تبریک با تمام احساس

۲۶ در حال آمدن است و من نمی دانم چگونه بهت تبریک بگویم که تمام احساسم را در آن خلاصه کنم.

۲۶ در حال آمدن است و من می خواهم در آمدنش کنارت باشم اما مقابل روزگار ناتوانم.

۲۶ در حال آمدن است و من نارحتم که نمی توانم در آن روز تو را در آغوش بگیرم و تبریک بگویم.

۲۶ در حال آمدن است و من هنوز کادو نگرفتم، گشتم ولی هنوز چیزی نیافتم که بتواند تمام دوست داشتن مرا بیان کند.

۲۶ در حال آمدن است و من هنوز در انتظار شنیدن دوستت دارم هستم.




بایگانی