۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بخار یه نفس سرد» ثبت شده است

بخارِ یه نفس سرد

فقط برای لحظه ای، به مرگ سلام کن. بدون ریختنِ خونی در وان. بدون تحریم کردن ریه از اکسیژن.

برگرد و دستی به سمتش تکان بده.

فقط یه نگاه، آنگاه خودت را خواهی یافت، آنگاه دیگر نیازی به شیشه های پاشیده شده از جیوه نخواهی داشت.

فقط برای لحظه ای در مقابلش بنشین، تا بخارِ یه نفس سرد را بچشی.

به سانِ ستاره ای دنباله دار نیست که آروزی برایت برآورده کند. او فقط گوش می دهد به گفتاری که نمی خواهی کسی بشنود. بی آنکه بخواهد نتیجه ای بگیرد در پایان.

مرگ تمثیلی از حقانیت است که بدون اغراق دیده می شود. او بدون خواسته ای در چشمانت فرو می رود.

فقط برای لحظه ای. دراز بکش، چشمان را ببند و درِ مرگ را بگشا. بدون ترسی از بیدار نشدن.

کافیست، در آغوش نگیریش چون با خود تو را خواهد برد.

فقط برای لحظه ای، مرگ را دریاب و آنگاه به زندگی باز گرد.




بایگانی