۳ مطلب در شهریور ۱۴۰۲ ثبت شده است

صبحی بدون تو |

مثل بازیچه یه نامرد شدن برای تداعی افکارش و تو را کشتن
مثل بوی باران شدن در پهلو پنجره اتوبوس تا به رویایی تو رسیدن
مثل آواز حلالم کن چاوشی و سراغ جز تو رفتن
همه این چیزها گفتن و در آخر به تو رسیدن
مگر می توان همه این عشق را کتمان کرد برای صبحی بدون تو طلوع کردن
بارز حس گفتن در روزی که می دانم دست یافتنی نیستی
خویش را به قتلگاه بردن با اینکه سوگواری نخواستن
متنی هم قافیه با وجود شعر نگفتن
هم سان دوست داشتنی برای برنگشتن

Jozef Chelmonski — Moonrise, n.d.


کرختی |

نگاه کن

هنوز اینجا چراغی افروخته مانده

برای دیدن چشم های تو ثانیه ها عمر خرج می کنند

و بعد از تمام این مدت هنوز به سیاهی وعده روشنایی تو را می دهم

هر فردی به امیدی زنده است

اما می دانی دلکم

هیچ امیدی از ناامیدی اشتیاق آورتر نیست

تو کرختی و به فراموشی سپرده شد

اما هنوز از کتاب پاره سخن در میان است

هر روز جانداری برگه ای از آن را می یابد و در کوچه زمزمه می کند

بعد از این همه مدت آبی ها را با تو متصور می شوم

چاوشی ها را با خیال تو گوش می گیرم

اما بر این در نکوب

بگذر

برو آنجا که می خواهی سکنا گزینی

آنگاه ما را باخبر کن تا لبخند بازت را متصور شویم و با خیال آسوده چشمانمان را ببندیم


سدّ سیاه

تف به اون ذات تباهی که نخواست
بگذرم با تو از این سدّ سیاه
اف به اون سق سیاهی که نذاشت
بگذری با من از این شهر تباه                 |  محسن چاوشی

 

Alberto Zamboni




بایگانی