رهایی بخش

رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ

من تصوری از دوست داشتن داشتم که کاملا اشتباه بود هم سان برگی که اقتدار را به پرواز در آمدن خیال می کرد.

اما هر چقدر در جمله بندی های سرنوشتم می گردم جای برای افسوس نمی بینم انگار بخشی از دیدن این دنیا هست.

باید به مسیری که هر دوتاتون به هم خوردید فقط از ثانیه هاش خوشی ها رو بردارید و با یه لبخند و مکث هر کدوم راه خودتان برید.

بار دیگر به زندگی برگشته ام و هر بار بعد هر اشک های فقط برایم لبخند مانده بود. آینه برایم آن را در آغوش می گیرد و قول می دهد دفه بعدی محکم تر فشار دهد.

مسیرم در حال تمام شدن است. مسیر بعدی را یافته ام. و این تمام معنا زندگی است.

  • ۰۵ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۵:۳۵
  • سوشیانت

این زندگی برای گذشتن است. بیا تو بگذر

تو هم سان آبشاری هستی که می خواستی به دریا خاتمه شوی

اما سرنوشت به من این حوض کم وسعت رساند

معذرت می خواهم که به جز آغوشی چیزی برای باور داشتن نداشتم

دیگر با تو نبودن حتی اگر معنی ادامه نداشتن هم دهد باز تکه ای خوشبختی در زندگیم حساب می شود

من تکه سنگی بودم که بر روی آب پرتاب شدم و برای معنی زندگیم چند بار از روش پریدم

آنگاه در عمقش. در آن تاریکی مدفون شدم

تا هیچوقت آن روشنایی را به فراموشی نسپارم.

+ خود دوستی برای دوست های که واقعی نیستن.

  • ۱۲ دی ۰۳ ، ۱۲:۴۱
  • سوشیانت

برای چه کسی در ایستگاه اتوبوس ایستاده ای؟!

آدم ها برای فرار از قبول تصمیم هایشان از تقدیر می گویند. بیا زندگی دیگری را تجربه کنیم که در آن مسئولیت خودمان را پذیرفته ایم. هم سان نگاه عاشقانه ای که بعدش نگوییم ببخشید.

بیا شکست بخوریم و آن را جار بزنیم. بحث این نیست چیزی برای از دست دادن نداریم. چه چیزی از همدیگر مهم تر است؟! بیا هم سان شیری که از شکار بچه آهو خجالت نمی کشد. من و تو هم از با هم بودن خجالت نکشیم. بیا و این بار دنیاییمان را سبز بکشیم و سعی کنیم ازش متنفر نباشیم. کم کم به این باور رسیده ام که چیزی برای خجالت کشیدن وجود ندارد و این می تواند دومین مطلق زندگی ام باشد.

این روزها زیاد از کلمه متاسفم استفاده می کنم. با اینکه از رفتارم پشیمان نیستم. فقط می خواهم یه خداحافظی خوبی داشته باشم. آدمها باید خوب خداحافظی کنند. چه کسی می داند اتمام یک برخورد کجاست؟!

  • ۱۱ دی ۰۳ ، ۰۹:۲۸
  • سوشیانت
طبقه بندی موضوعی