۲۲۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «saoshyant» ثبت شده است

می ترسم

نمی دانم به آینه لبخند زده اید یا خیر. حتی نمی دانم حرف هایم را می شنوید یا خیلی وقته از هم قدم شدن با من خسته شده اید؟! اگر انتخاب های ما به هم نزدیک باشد آنگاه ممکن است در بالای یه صخره با هم چای بنوشیم. رفتن بعضی ها مرا در فکر فرو برد و بعضی ها مرا ناراحت کرد اما هیچگاه مایوس نشدم. چون دارم یاد می گیرم به خودم ارزش بدم. باید بگویم من تو را دوست دارم با اینکه می دانم بر نخواهی گشت. روز آمدنت بهت اخطار دادم از سکوت هایم. که اگر سوالی پیش آمد، بپرس و خودت تنها جواب نده. بگذریم...

به سختی می توانم شکست را یه تجربه خطاب کنم، زیرا هنوز صبح با آن بیدار می شوم. من هنوز می ترسم به آینه لبخند بزنم. می ترسم آنقد که تصور می کنم خوب نباشم.


زمان خودت

یکی تو بیست و سه سالگی ازدواج می‌کنه و اولین بچه شو ده سال بعد به دنیا میاره،اون یکی بیست و نه سالگی ازدواج می‌کنه و اولین بچه شو سال بعدش به دنیا میاره. یکی بیست و پنج سالگی فارغ‌ ‌التحصیل می‌شه ولی پنج سال بعدش کار پیدا می‌کنه،اون یکی بیست و نه سالگی مدرکشو می‌گیره و بلافاصله کار مورد علاقه‌شو پیدا می‌کنه. یکی سی سالگی رئیس شرکت می‌شه و در چهل سالگی فوت می‌کنه، اون یکی چهل و پنج سالگی رئیس شرکت می‌شه و تا نود سالگی عمر می‌کنه. تو نه از بقیه جلوتری نه عقب تر. تو توی زمان خودت زندگی می‌کنی. پس آروم باش، از زندگی لذت ببر و خودت رو با دیگری مقایسه نکن!

                                                                                         نویسنده نامشخص

 

 

نام: کلاف زندگی
آلبوم: خودکشی
خواننده: محسن چاوشی
 

تو که می آیی؟!

گاهی متوجه نمی شوم برای چه چیزی حرکت کرده ام. گاهی دلتنگت می شوم با اینکه ازت تنفر دارم. دست خودم نیست. مردمانی در خیابان فریاد می زنند اما فریادی تکراری. برای فردی که می گویند مرگ بر او، ولی آنها هم مثل من دلتنگ هستند. ابرهای خشمگین خورشید را در اسارت گرفته اند و خیلی وقته آسمان این موضوع را بازگو می کند. کوهستان از شعله های درونش دم نمی زند. شاید منتظر است. منتظر تکه دادنی بر دیوار کعبه. چه کسی می گوید؟! چه کسی می خواند؟! تو که می آیی؟!


* نویسنده مسئولیت هر گونه تفسیر اشتباه از مطلب را نمی پذیرد.

* باید از تمام زرتشتیان معذرت بخواهم بخاطر مطلبم. من باید به آنها احترام بگذارم بخاطر نامی که برای وبلاگم انتخاب کرده ام. با تمام این تفاسیر از دیدگاه من انسان باید از عقل خویش به سرشت خویش رو بیاورد و تمام ادیان های الهی قابل احترام اند و من هیچگاه بی احترامی نخواهم کرد. در مطلب فوق صرفا بخاطر اکثریت از موعود خاصی نامبرده شد. 

۲ ۰

همیشه منتظر

از کوهستان یخ زده می توان صعود کرد 

اگر بر روی قلعه اش کسی منتظرت باشه

از دریای پر طلاتم می توان عبور کرد

اگر در آن سو کسی در انتظارت ایستاده باشه

می توان لیوان غم را پر از شادی کرد

اگر در کنارت نشسته باشه

اما...

روزی فرا می رسد، که هیچکس نیست.

تنها...

آنوقت خیلی وقته فراموش کردی

دیگه به آینه لبخند نمی زنی

یاد خواهی گرفت، فراموش کردی

چقد آدم تنفر انگیزی هستی

یاد خواهی گرفت

چقد آدم بی احساسی هستی

هنوز نشسته ای!

هنوز ایستاده ای!

در حالی که او همیشه منتظر لبخندت بر روی آینه هست.

۲ ۰

هیچ وقت

هیچ وقت یه عاشق،

نمیگه: دلتنگم

چون نمی خواد بگه ضعف دارم.

هیچ وقت یه تنها،

نمیگه: بیا پیشم

چون میخواد با آمدن بهش اهمیت بدن.

هیچ وقت یه غریبه،

نمیگه: دوست دارم

چون تو فقط یه رهگذر هستی.

هیچ وقت یه دروغگو،

نمیگه: من انجام میدم

چون می ترسه دروغ باشه.


۲ ۰

برگرد

برای رفتن راهی دور،

گامی باید برداشت.

گر در میانه راه

اندیشی که آمدنت بهر چه بود؟!

برگرد ، برگرد

که تو بهر هوسی

گر رسی در پایان

خواهی برگشت روزی

برگشتنی، که نه یادی دارد و 

نه فرجامی...

۳ ۰

واقعی

خیلی وقته که می دونم باید به زندگی برگردم. زندگی که خیلی وقت پیش ترمزشو کشیدم. من باید دوباره راه بندازمش. خیلی وقت پیش من بی خیالش شدم... 

همیشه از هدف گفتم و تداوم انرژی هدف. ولی من اصل مهم تری را فراموش کردم. واقعی بودن هدف. هر چه هدف واقعی تر باشه. نزدیک شدن و تدوام انگیزه بیشتر میشه. واقعی بودن یعنی لمس کردن. حس کردن... 



۳ ۰ ۱ دیدگاه

من دارم میام

غروب، روزو کنار می زنه،

برای آمدن،

داره میاد.

▪️

اوه نه

من هنوز نپوشیدم،

اوه نه

من هنوز نبوسیدم.

▪️▪️▪️

غروب من دارم میام،

بدون مکثی برای نخواستن

بدون فکر منفی برای دروغ گفتن

▪️▪️▪️

اوه نه

من هنوز نگفتم،

اوه نه

من هنوز نرفتم.▪️




بایگانی