۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پیش می روم» ثبت شده است

پیش می روم

پیش می روم بر زمانی که می گوید: تو بر نخواهی گشت. ثانیه شمار با قدم برداشتن می گوید: انسان ها این گونه اند وقتی ازت سیر شوند یه ساعت دیگر بر مچ خواهند بست. چه حقیقت تلخی...
کمد با خستگی وصف ناپذیر نگاهم می کند و من می خوانم:انسان ها موجوداتی متناقضی هستند.روزهای اول با وسواس کشویت را می بندند و فردایش بهت لگد می زنن.
پیش می روم بر دنیایی که  بی تو بر خواهم کشید و ستاره کنج نشین شب های مهتاب با لب اخمی گلایه بر انگشت اشاره ای می کند که امشب به سمت ستارهِ دیگریست.
این آوار ها نشات از انتخاب های من است. آزادی انتخاب توست، قابل احترام است. اما نمی دانم طبق کدام شرایط این نگرش پذیرفته شد؟!
پیش می روم بر دورانی که پیش رو دارم و اینبار دیگر جوهر کمتری خرج خواهم کرد بر دفتر خاطرات، چون دیگر نامی از تو نخواهد بود.



بایگانی