۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مناظره ناتمام» ثبت شده است

مناظره ناتمام

گفتم:

دور شده اند از این خاک پلید.

رفته اند تا نگویند ماندندو شکست خوردند.

گفتند: عاشقان می مانند ولی رفته است هر کی که داشت معشوقی.

در روزها پی شب هایید و شب ها در غمِ روزها.

ثانیه ها می روند و صدایشان نمی ایستد و این عمر نخواهد بازگشت.

نیایید، نگویید، نخوانید، که من آشفتهِ زمانم.

گفت:

دیوار می سازید، شما ها فقط دیوار می سازید.  دیوار های گذشتتان به روی پاهایم1 آوار شده اند و باز هم می سازید؟!

من نمی توانم جلوی باران را بگیرم. من نمی توانم پلی شوم برای موفقیت.

من فقط نگاه مقابلت را می زدایم.

من فقط حسرت های رو به رویت را پنهان می کنم.

ساختنم یعنی ایستادنت و ایستادن یعنی نرسیدن.

در ابتدا شرینم ولی آنگاه که فرو ریزم. می بینی که هیچ کسی نمانده.

باز آجر حمل می کنی محمد؟

گفتم:

آری، من الان هم تنهایم و آنقد بدم که حتی تو مرا دور می کنی از خودت 

نمی دانم این سرنوشت شوم، چرا بالین مرا گرفته است؟

نمی دانم آبنوس2 چه زمانی ریشه اش را در پیرامونم دوانده.

امیدی نیست بر من. دیوارم بر رویم آوار خواهد شد. زودتر از هر دیواری.

------------------------

1-زمین

2-درختی با چوب سیاه رنگ و سخت و سنگین




بایگانی