۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عبوس» ثبت شده است

فردا دیگر خوش نیست

برای پرواز می خواهم دلی از غمها، نیستم از این آشنایان خوشحال. نیست زندگی ام برای خنده، نیست خودم برای تکرار. آری، من عبوسم.آری، من ملولم از این حرف های بی انتها. از این کار های با شتاب. می ایستم و درنگی می کنم. حتی اگر نمانند در این کویر های بی آب. می گذرم از ناله های بی غصه، نگاه نمی نکنم به حرف های شسته. من می روم، بی آنکه بدانم کسی هست در این فریاد های بی صدا.




بایگانی