از جدایی ها

از جدایی ها

دلم برای کسی تنگ است، که آفتاب صداقت را به مهمان گل های باغ می آورد و گیسوان بلندش را به باد ها می داد و دست های سپیدش را به آب می بخشید.

دلم برای کسی تنگ است، که چشم های قشنگش را به عمق آبی  دریای واژگون  می دوخت و شعر های خوشی چون پرندگان می خواند.

دلم برای کسی تنگ است، که همچون کودکی معصومی دلش برای دلم می سوخت و مهربانی را نثار من می کرد.

دلم برای کسی تنگ است، که تا شمال ترین شمال جنوب ترین جنوب همیشه در همه جا      آه     با آه به توان گفت.

که بود با من پیوسته نیز بی من بود و کار من ز فراغش فغان و شیون بود.

کسی که بی من مرد، کسی که با من نیست.کسی...   دیگر کافیست.

حمید مصدق

دفتر نخست




بایگانی