بی تو

بی تو

در کرانه ای حوایی را دیدم. اندکی گذشت و در آن آمیختم. اندکی بیشتر گذشت و دیگر هوایم او شد. زمان می گذرد و او بزرگانی چون خورشید را از دیدگانم محو می کند. او تمامی ندارد و هر چه در آن می نگرم، چیز تازه ای می یابم بی آنکه قبل تمام شده باشد.

روزها در امتدا شب ها می روند و من به او نمی رسم.....

دیگر کافیست.

با خرسندی امید به سمت چهارچوب امید می روم ولی امیدی نیست، بسته است.

خودکار صدایم می کند و به سمتش می چرخم، می گوید: خوشبختی یک لبخنده و مرگ یه چشم بستنه، کدام را انجام می دهی؟

با پوزخندی می گویم: مرگ.

بر روی تختم دراز می کشم و چشم ها را می بندم. بی تو، مرگم هم چرته.

---------------------------

ادامه پست روزی دیگر


دیدگاه‌ها (۴)

با خورسندی // با پوزخندی

چه جناس زیبایی


شما را به مطالعۀ مطلب زیر دعوت می‌کنم کافیه روی عنوان زیر کلیک کنی...

نحوه از بین بردن افکار منفی و مزاحم

پاسخ:

۹ فروردين ۹۷، ۱۳:۴۶
ممنون بابت نظر و دعوتتون
:)

مخاطب خاص ...

پاسخ:

۹ فروردين ۹۷، ۲۱:۲۸
شاید نداشته باشه
:)

خیلی قشنگ بود :))

پاسخ:

۱۰ فروردين ۹۷، ۱۱:۵۴
ممنون
:)

اصلاً مگه میشه توی پستی حوا باشه و اون پست بد باشه؟! :| :)))

پاسخ:

۱۰ فروردين ۹۷، ۱۲:۰۳
جان چیست و فقر و حاجت جان بخش کیست جز تو
ای قبله حوایج معشوقه مطالب
مولانا
:)



بایگانی